مسافر

بعد منزل نبود در سفر روحانی

مسافر

بعد منزل نبود در سفر روحانی

۲۰ عکس از ۲۲ بهمن

 ۱. یا امام رضا

السلام و علیک یا علی بن موسی الرضا:

 

   

۲. نازی (منظورم نازیهای آلمانی نیست!)

فکر میکنم قشنگترین عکسی که اونروز گرفتم این باشه:

  

۳. گوگولی......... 

اینم که خیلی دوربین رو دوست داشت، من با فاصله زیادی ازش عکس گرفتم، اون وقت نمی دونستم اینجوری به دوربین خیره شده!!

  

۴. عکس روی جلد !!!

این نوجوونا می گفتن عکسشون برای روی جلد نشریه ما مناسبه! مناسبه؟

 

 

۵. یا روح الله 

اینا عاشقای امام خمینی هستند

 

 

۶. فرزند بدخشان 

اینم یه دوست خوب قدیمی...

 

   

۷. همکار  

بی جهت ما همکارا از دیدن یکدیگر در اینجور مراسم خوشحال میشیم.

 

  

۸. عشق هدف قرار گرفتن 

دانش آموزای عاشق انقلاب، کی میگه اینا به زور میان (بچه خودم که چند روز بود که ثانیه شماری می کرد برای رفتن به راهپیمایی) البته نشد ازش عکس بگیرم.

 

 

۹. ....

 نظرتون راجع به این عکس چیه؟ 

  

 

۱۰.  موسوی، کروبی، سید حسن خمینی

این تنها نوشته علیه موسوی، کروبی و ... و سید حسن خمینی، بود که من دیدم. البته شعارهایشان هماهنگ با گوینده بود و بیشتر حمایت از انقلاب و امام خمینی و ولایت فقیه و برائت از ضد ولایت فقیه و منافقین و امریکا و اسرائیل و ... بود.

 

  

۱۱. احمدی نژاد 

من عکس دیگه ای از رئیس جمهور ندیدم! 

 

   

۱۲. رئیس  

حضور رئیس، کارکنان و دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد...

 

   

۱۳. ورزش

  اینم تقدیم به طرفداران عالم و با ادب باشگاه علم و ادب...

 

 

 ۱۴. چیزی میبینی؟!!! 

جمعیت اونقدر زیاد بود که  به راحتی نمی شد انتهای اون رو دید. به هر حال باز هم آخر جمعیت دیده نشد...

 

۱۵. سیل واقعی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (۱)

خیابون امام رضا (ع) یا همون خیابون تهرون خودمون، شاید بیشترین جمعیت متمرکز را به چشم خود دید.

 

  

۱۶. سیل واقعی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (۲)

 

۱۷. سیل واقعی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (۳)

 

 

 ۱۸.سیل واقعی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (۴)

 

 

 

۱۹.سیل واقعی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (۵)

 

  

۲۰.سیل واقعی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! (۶)

 

 

تو بقیه مراسم و راهپیماییهایی که در مشهد شرکت داشتم و گاهی عکس می گرفتم، جمعیت رو اینقدر متراکم ندیده بودم.  

من که حدود ساعت ۹.۵ از سمت پایین خیابان دوربین به دست از حاشیه حرم به سمت فلکه آب میومدم، دیدم که عده ای انگار مسیر راه پیمایی رو تموم کردند و دارند برمی گردند خونه هاشون، وقتی به فلکه آب رسیدم هنوز دور فلکه میشد راه رفت اما به تدریج بعد از فلکه آب تا نزدیکای فلکه برق اونقدر شلوغ بود که نمی شد بر خلاف حرکت جمعیت حرکت کرد، واقعا شلوغ بود.  

صبر کردم و عکس گرفتم تا کمی از تراکم جمعیت کمتر شد و به سمت فلکه برق حرکت کردم هر چه رفتم آدمها با تراکم کمتر همچنان میومدند و من که پاهام درد گرفته بود و می ترسیدم که نتونم خودمو به ماشین برسونم کمی استراحت کردم و بقیه مسیر (تا فلکه ضد) رو نرفتم ولی مشخص بود که تا اونجا همچنان جمعیت در حال حرکت به سمت حرم مطهر امام رضا است.  

به هر من معتقدم که ۲۲ بهمن مال یک گروه خاص نیست، نه سبز و نه قرمز و نه هیچ رنگ دیگه ای. ۲۲ بهمن مال مردمه... ۲۲ بهمن رو مردم آفریدند به عشق امام حسین و امام رضا و ....  

بیایید ۲۲ بهمن رو مال خود نکنیم، و بزاریم برای همه...  

 

به مسوولان برگزاری راهپیماییها در مشهد پیشنهاد می کنم که به مردم و شرکت کننده ها توصیه کنند از آوردن پرچم هایی که نشان دهنده ی سازمان، دانشگاه، باشگاه، بسیج، و... خودداری کنند. حال که همه دشمنان ما سعی دارند به زور نشان دهند که مردم ما به زور به راهپیمایی میان، به این همه پرچم بسیج، بانک، باشگاه، و .... بهانه به دست اونها میدیم.  

 

راستی این که دو نفر (لباس شخصی که یکی شون یه بچه بود) به من گیر دادن که مجوز عکاسی داری!!! دیگه چه صیغه ایه !!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟ 

پایان سفرهای هفتگی

یه عالمه نوشتم که کی رفتیم و کجا رفتیم و چه کردیم و ... بعد گفتم چه کاریه من برای بقیه داستان بنویسم.... (فعلا این حس غالبه)...  

خلاصه ما انتقالی گرفتیم و از چالوس اومدیم مشهد و امروز هم انتخاب واحد کردم.  

با اجازه شما روزهای شنبه، یکشنبه، سه شنبه و چهارشنبه............  

دیگه گذشت اون هفته ای یک روز...  

شنیدم اصفهانی ها همگی از مهمان شدن منصرف شدن و برگشتن چالوس...    

 

قبل از امتحانات پایان ترم:

 

  

  

بعد از امتحانات پایان ترم :

  

اینم تقدیم به دوستان :

 

   

نظم !

 

 

این عکس مونتاژه ؟

 

  

آخ خ خ خ خ خ ! 

خدا حافظ ترم اول

سلام  

یک ترم هم توی فوق لیسانس گذروندیم، هی بدک نبود، البته توی رفت و آمد خیلی اذیت شدم (یم). من که هر بار با ماشین خودم رفتم. یه روز زودتر از بقیه راه می افتادم و یه روز دیرتر از بقیه به خونه میرسیدم. (آخه بایستی توی راه (گنبد) یه شبی هم مزاحم آقای دکترمون میشدیم) 

کمتر درس خوندم (یم) و بیشتر به ترجمه مقالات و ... گذشت. و یه کم گرفتاری که بهانه ای بود برای درس نخوندن.  

 

صبح اول وقت پنج شنبه ها با دکتر مختاری کلاس رفتار سازمانی داشتیم. درس رفتار سازمانی، درس شیرینیه و استاد هم بیشتر بر مسایلی تکیه می کرد که احتمال داشت ما توی امتحانات دوره دکتری با اون مواجه شیم. مطالب گزیده ی خیلی خوبی مطرح شد و برای امتحان پایان ترم من مجبور شدم تقریبا از ده کتاب و مجموعه مقالات میرسپاسی و ... رو برای بچه ها خلاصه کنم.  (البته کلید واژه هایی داشتیم که مجبور نباشیم همه این کتابها رو بخونیم)  

 

ساعت بعد و ساعت بعدش با دکتر فرخ سرشت کلاس زبان تخصصی و تئوریهای مدیریت داشتیم، استاد بیش از هر چیز به زبان انگلیسی اهمیت می داد و مشکل اصلی «و...ن...و...س» بود، که انگلیسیش خیلی خوب نبود و ما رو کمی اذیت می کرد و سجست این بود که عین مطالب تئوریهای کلاسیک سازمان رو خوب بخونیم و ... 

 

دکتر کیا  خیلی استراتژیک بودند، چون همه اهالی نوشهر و چالوس و شاید هم بقیه شهرهای دور و بر قوم و خویشش بودند و نمیشد باهاش کلکل کرد، هر جا می رفتیم می دیدیم که هر چه خیابون و کوچه و ... غیره هست به اسم یکی از فامیلیهای ایشونه. مثلا ما که یه خونه برای شبای امتحان اجاره کرده بودیم، توی کوچه شهید امیر کیا کجوری بود، تازه بنگاهی که هم اون خونه رو به ما اجاره داده بود کیاکجوری بود و اینا توی نوشهر بودند و چندتاشرکت و ... که توی چالوس همه به اسم ایشون بود مخصوصا اون لبنیاتیه که هر روز سر کلاس ازش اسم می برد و کمی  پایین تر از دانشگاه قرار داشت.  

البته ما با دکتر کیا خیلی شوخی می کردیم، مشکل اصلی ایشون خانوما بودند یه سر همه گرفتاریهای ایشون به خانوما ربط داشت.  

دکتر خیلی باحالی بود و اطلاعات آپ تو دیتش هم خیلی بیشتر از بقیه بود. و یه سر و گردن از استادای دیگه بالاتر بود گرچه سنش احتمالا از همه کمتر بود.  

 

ساعت آخری هم دکتر آقاجانی به ما درس تحقیق در عملیات می داد که من چیزی از این درس نفهمیدم. یعنی وقتی رفتم سر امتحانش دیدم از سوالاتش هیچی نمی فهمم ، البته قبل از امتحان خیال می کردم خیلی بلدم و درس آسونیه و ... اما انگار بد متوجه شده بودم. به هر حال ما خیلی خدمت آقای دکتر آقاجانی نبودیم و ... امیدواریم ایشون همیشه موفق و موید باشند.  

به طور کلی همه آدمای شمالی توی دانشگاه خیلی باحال و با محبت بودند و زیادی ابراز لطف داشتند و مهمان نوازی می کردند و تقریبا همه آدمای بیرون دانشگاه یه جورایی برعکس بودند...  

 

همه اینها به یه کنار و اون هفته آخری که همه باهم خونه گرفتیم و مثلا درس خوندیم یه طرف، خنده های فرید، صداهای موزون سعید و لباس رضا و .... هر وقت یادم می یاد ناخوداگاه لبخند می زنم و....

 

ما فقط یه همکلاسی از چالوس داشتیم که حافظ منافع ما تو چالوس نیز بودن (مثل سوییس که حافظ منافع ما در امریکاست). ایشون رو هم خیلی اذیت کردیم و ایشون هم بعضی موقها یادشون می رفت که قول میدن و بالطبع عمل نمی کنن. البته بنده خیلی مخلص ایشون هستم (آدم حسابی مگه قرار نبود لیست جاهای دیدنی چالوس رو برام ایمیل کنی!!!)