مسافر

بعد منزل نبود در سفر روحانی

مسافر

بعد منزل نبود در سفر روحانی

السلام علیک یا حسین

zavary@yahoo.com


انا لله و انا الیه راجعون


اهانت به ساحت مقدس سالار شهیدان را گناهی کبیره می دانم و اهانت کنندگان را سزوار مجازات. ضمن این که کسانی که مسبب این طغیان و بی حرمتی هستند را نیز گناهکار می دانم. استفاده ابزاری از شعایر دینی و مذهبی باعث شده است که حرمت شعایر دینی و مذهبی در نزد نابخردانِ عقل به چشم، کاهش یافته و دین و مذهب را در اعمال و کردار آنان جستجو کرده و در مواردی این چنین بی رحمانه دست به طغیان می زنند که باعث آزردن دل تمامی دلدادگان مکتب امام حسین علیه السلام گردد. ناخودآگاه به یاد این ضرب المثل می افتیم که «یک نادان سنگی را به چاهی می اندازد که صد عاقل قادر به بیرون آوردن آن نیستند».

ما هر دو گروه را به خدای بزرگ واگذار می کنیم، گرچه تکرار این توهین ها و ناتوانی در آرام کردن اوضاع، مسلما دوستداران اهل بیت را به مقابله با این دوزخیان پست فطرت خواهد کشاند.


خوشبختانه مردم فهیم مشهد شاهد چنین فجایعی نبودند و در آرامشی وصف نشدنی در کنار حرم فرزند امام حسین، علی بن موسی الرضا (ع) به عزاداری پرداخته و از یزید و یزیدیان تبری جسته و با سرور شهیدان تجدید بیعت کردند. 


من از ساعات ۹ صبح تا حدود ۱ بعد از ظهر در اطراف حرم مشغول عکس گرفتن بودم، قبل از من خیابان ها پر از جمعیت بود و بعد از برگشتن من خیابانها همچنان مملو از جمعیت بودند.


چهار خیابان اصلی منتهی به حرم مطهر مملو از کسانی بود که با زنجیر زنان و سینه زنان آمادگی خود را برای شهادت در راه آن حضرت اعلام می کردند.


السلام و علیک یا علی بن موسی الرضا



من از کودکی عاشقت بوده ام




از جوانی به پیری رسیدم، عاقبت کربلا را ندیدم 



به جا آوردن نماز مهمترین کار امام حسین در روز عاشورا 





امروز عاشورا یا عید قربان است. کرببلا یکسر از خون گلستان است.




اکنون به جز اشک چیزی ندارم تقدیم کنم.



می دانم که فرزندان غریبت بعد از شهادتت پابرهنه در بیابانهای داغ و پر از خار و خاشاک از این سو به آن سو می دویدند و در پی آنان دژخیمان یزیدی اسبها می تاختند.



در تمام دوران عمرم در موسم عزای تو سیاه پوشم



السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین....



تنها افتخارم در طول دوران عمرم خدمت به عزاداران امام حسین است:



عاشقان او بیشمارند، کجایند آن نابخردان عقل به چشم



تا بزرگ نشدم می توانم برایت زنجیر بزنم:



وقتی عاشورا ابزار تبلیغات می شود: 



۱۴ قرن است که می خواهند ما را از امام حسین جدا کنند، زهی خیال باطل

عکسهای هنرمندانه دوست تازه

zavary@yahoo.com


سلام، 

توی پست قبلی گفتم که با یه هنرمند به نام ندا آشنا شدم و قول دادم که عکسهایی او با یه موبایل ساده گرفته بود رو به نمایش بزارم:    

 امیدوارم نام محلهایی که عکسها رو گرفته خودش برامون بنویسه   

 

 

 

 

 

  

 

 

 

  

این دوتای آخری خیلی خیلی رویاییه !!! لذت بخشه !!! زیادی قشنگه !!!

حتما بعد از امتحانات (۱ / ۱۱) میرم اون دریاچه 

باید برم شاگردیشون

پایان کلاسهای درس ترم اول

zavary@yahoo.com



سلام  

اول قرار بود هفته قبل، روز آخر تشکیل کلاسها باشه، بنا به دلایلی دکتر کیا اجبار کرد که این هفته هم بریم کلاس، صبح رفتار سازمانی، ساعت بعد امتحان میان ترم تئوریهای مدیریت، بعد از ظهر زبان تخصصی، مدیریت استراتژیک و پژوهش عملیاتی و کلاسها تمام شد.  

امتحانات از سه هفته دیگر شروع می شوند و یک هفته کامل ما در چالوس خواهیم بود.  

 

مناظر این سفر:    


الهی به امید تو : 


غروب اولین روز زمستان بعد از جنگل گلستان ، قبل از گالیکش :  


دومین شب زمستان در ساحل چالوس: 




امشب وقتی در حال عکاسی در ساحل چالوس بودم، توفیق آشنایی با یک هنرمند و هنردوست و عاشق عکس و عکاسی نصیبم شد.  «ندا» چند تا آدرس در اطراف شهر چالوس و نوشهر برای عکاسی بهم داد.  

چند تا عکس هم که با موبایلش از چند تا موضوع گرفته بود بهم نشون داد، که بسیار زیبا بودند، انشاءالله تا ۲ یا ۳ روز دیگه اونا رو اینجا میزارم تا شما هم لذت ببرید. برای ایشون آرزوی موفقیت می کنم.   

 

روز آخر و عکس یادگاری با مدیر گروه :  

جمشید نسب، آرام، رئیسی، قربانی، ایزدپناهی، کیا، قدوسی، حسن زاده، زواری

حسین زاده، دواتگر، موسوی، بهرامی

قصد داشتم شب جمعه چالوس بمونم تا صبح جمعه یه سری به اون جاهایی که ندا گفته بود، بزنم، اما قرار شد با بچه های مشهدی بزنیم به راه و شبانه حرکت کردیم و صبح ساعت ۹ مشهد بودیم. انشاءالله بعد از امتحان آخری یکی دو روزی میزنم به کوه میرم عکاسی.


اینم عکسهای بین راه:  

فرید و رضا و مصطفی :



من رضا و مصطفی  :


اینم پنجمین عضو گروه :


موفق باشید.

سفر خانوادگی

zavary@yahoo.com


سلام به همه  

بالاخره بعد از چندین بار آمد و شد بین مشهد و چالوس، و تعریفهایی که از زیباییهای شمال کردم، همسرم مشتاق شد یک سفر با من بیاد، و از آنجا که مادرها همیشه نگران فرزند هستند، تصمیم بر این شد که برای فرزندمان هم مرخصی بگیریم و بزنیم به راه... 

طبق معمول شب اول خونه دوست.... شب دوم سیسنگان... 

اما انگار راه طولانی برای همسرم مخصوصا موقع برگشت خسته کننده شده بود...  

  

من و معصومه :  

 

امیرحسین و من :

  

فکر می کنم اونجایی که این عکسها رو گرفتیم، نور بود. 

  

 

این هم هنرهای فرزند (زاویه دید امیرحسینی، وقتی که من سر کلاس بودم):   

  

 

 اینهم تقدیم به همه شما دوستان گلم (اینجا گنبد است) : 

 

 

  

دیو سپید پای دربند :‌ 

 

 

 

میدونید، پسرم میگه هرچی سگ توی دنیا هست با تو رفیقه !!!!  

 

جای شما خالی، خوش گذشت...